ملورینملورین، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره
رادینرادین، تا این لحظه: 1 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

عاشقانه های من و نی نی ها و بابای مهربونشون

قرص

23 هفته و 6 روز ... من و نینی و روزهای خوب

سلام نینی گلم ، عزیز دلم ،‌فندق مامی  دلم میخواد دیگه از این به بعد مخاطبم تو نوشتن خاطرات خودت باشی عزیز دلم ،‌آخه شما دیگه بزرگ شدی و برای خودت شخصیت مستقل داری قربونت برم . مامی اینو احساس میکنه و برای شخصیت بزرگت تو اون وجودی فسقلیت خیلی احترام و ارزش قائله . این چند وقته منو حسابی به حضورت عادت دادی ، وقتی تکون میخوری و حست میکنم ،‌وجودم لبریز از عشق و علاقه میشه که واقعاً قابل توصیف نیست . هفته پیش از سه شنبه تکونات خیلی کم شده بود و خیلی هم آروم و ظریف تکون میخوردی ...دیگه دلم برای دیدن حرکتات یه ذره شده بود و روز سوم داشتم هم از استرس این موضوع هم ازدلتنگی بیچاره میشدم ... اصلاً علت اینکه من این روزا بیشتر از ...
19 آذر 1391

21 هفتگی عشق مامان و یکمی نگرانی

یکشنبه ، 28 آبان ، خونه ی مامانم بودم که متوجه دو سه تا لک خییییییلی کمرنگ شدم ... به همسری زنگ زدم و گفتم ، اونم به دکترم زنگ زد و قرار شد عصری بریم مطب دکتر . دکتر برام سونوگرافی کرد و گفت یه مقدار خییییییلی کم سمت راست جفت تصاویر سیاه میبینه . گفت اصلاً جای نگرانی نیست و با کمی استراحت رفع میشه . اما من خییییییییلی نگران و مضطرب شدم  . بهم گفت یه هفته استراحت کنم و نگرانی الکی هم نداشته باشم ، اما مگه میشه  ه ه ه ه !!! قلبم داشت از غصه میترکید ، هرچقدر محمد باهام شوخی میکرد و سعی میکرد فکرمو منحرف کنه ، من همش انگاری که بغض داشته باشم ، دلم میخواست هیچی نگم و ساکت باشم . عجیب اینه که نظر دکترم در مورد جنسیت عوض نشده و سرسختانه میگه نینی پ...
1 آذر 1391

هفته ی دهم بارداری + سونوگرافی

سلام م م م... یک هفته بعد از مسافرت یعنی ٧ شهریور رفتم پیش دکتر میرپور ... بهش گفتم که تو سه هفته ی اخیر چقدر از معده درد اذیت شدم و دیگه واقعاً شبا نمیتونم بخوابم ... برام دارو نوشت و گفت مطمئن باش خوب میشی اما کسی که قبل از بارداری مشکل معده نداشته و حالا این همه اذیت میشه خیلی عجیبه واقعاً !!! خلاصه ه ه ه  ... رفتم که سونوگرافی کنه ... آخه صدای قلب کوچولوی فندقمو نشنیده بود و حسابی تو این سه هفته دلم براش شور میزد ... وقتی تصویر رو صفحه ی مانیتور اومد اصلاااااً باورم نمیشد که اون نقطه ریز تو سونوی قبلی تبدیل شده باشه به یه موجود واقعی ... الهی فداش بشم عزززززززززززززیز دلمممممم . دکتر دست و پای کوچولوشو نشونمون داد اولش باو...
8 شهريور 1391
1